yorğun - یورغون
yorulmuşam yorğunam
وئبلاق حاققیندا



بو وئبلاگ شخصی بیر وئبلاگ اولاراق ادبیات، تاریخ، سیاست و باشقا قونولاردا یازی‌لار یازیلاجاق.
باخیش‌لارینیزی و هابئله اؤنری‌لرینیزی بیزدن اسیرگه‌مه‌یین

یازی‌لاری یاخشی گؤرونوش ایله گؤرمك اوچون B Mitra فونتونو بورادان ائندیریب و بیلگی‌سایارینیزدا یئرلشدیرین
http://yorqun.arzublog.com/uploads/yorqun/BMITRA.rar

وئبلاق باشقانی : احمد قرباني
سورغو
توركجه يازيلان وئبلاقلاردا عرب الفابئتينده يازماق ياخشي دير يوخسا latin alfabetində؟







منتقد مشهور در اكتبر سال 1839 میلادی نوشت :« در روس باستان ، نابغه كبیر دیگری متولد شد - لرمانتوف». این منتقد معروف پس از انتشار شعر لرمانتوف « سه نخل» در مجله « یادداشت های میهنی» كه با چنین خطوطی آغاز می شود: « در میان شن های دشت های عربی سه نخل مغرور سر به آسمان بلند كرده اند»...در باره لرمانتوف به اظهار نظر می پردازد.

همانطور كه منتقد متذكر شد آن شعر از لحاظ اندازه و قافیه شعری یادآور یكی از اشعار اثر « تقلیدی از قرآن» سروده الكساندر پوشكین، یكی از اسلاف كبیر لرمانتوف است. اما اگر در « تقلیدی از قرآن» كه این سیكل در سال 1824 میلادی خلق شد – سخن از پیروزی زندگی بر زمان و مرگ می رود، اشعار لرمانتوف از حال و هوای كاملاً متفاوتی برخوردار است: كاروانی به نخل ها رسید و « اخلاف سده ها» بریده و سوزانده شدند. از آنها فقط خاكستری به رنگ نقره ای و سرخ باقی ماند و همه جا - وحشی و تو خالی، همه جا - شن داغ و سوزان ...

میخائیل لرمانتوف یكی از اسرارآمیز ترین شاعران روس قرن نوزدهم است. او را پسر زمین با چشمان آسمانی می نامیدند.

زندگی او به حد دردناكی كوتاه بود. او در سال 1814 میلادی در مسكو بدنیا آمد و در سال 1841 میلادی در یك دوئل در قفقاز جان سپرد. میراث هنری او قبل از هر چیز اثر « قهرمان زمان ما»، منظومه ها و صدها شعر است.

یكی از آنها لرمانتوف را برای اعراب شاعری نزدیك و خودی كرد. شعر او به نام « شاخه فلسطین» در سال 1837 میلادی در پطربورگ در خانه دوست لرمانتوف نوشته شد- نویسنده و سیاحی كه شاخه های نخل را از فلسطین با خود به روسیه آورده بود. این شاخه ها الهام بخش شاعر در سرودن شعری در باره شاخه های شهر مقدس اورشلیم ، شاخه هایی كه « صلح و شادی» آنها را احاطه كرده اند، شد.

شرق در آثار لرمانتوف یك موضوع خاص است. البته باید شعر « سوگند اهریمن» از منظومه « اهریمن» را به اشعار « سه نخل» و « شاخه های فلسطین» اضافه كرد.

« به اولین روز خلق جهان سوگند، به آخرین روز سوگندش می دهم، به شرمساری جنایت سوگند، به حقیقت ابدی پیروزی سوگند». این خطوط لرمانتوف، بدون شك یادآور قسم هایی هستند كه سوره های زیادی از قرآن – كتاب مقدس - « كوه»، « شمس»، و غیره با آنها شروع می شوند. اما...

دمیتری میكولسكی دكتر علم تاریخ و كارمند انستیتوی شرق شناسی آكادمی علوم روسیه در اینباره گفت: در آثار لرمانتوف ما نمی توانیم نوعی سیمای اسلام را پیدا كنیم، اما سیمای یكی از زیباترین گوشه های اسلامی زمین را می توانیم مشاهده كنیم – قفقاز ، طبیعت و آدمهای آن را. تأثیر فولكلور ملت های قفقاز برای ما محسوس خواهد بود. همعصر ارشد او، منتقد كبیر ادبی بلینسكی در باره اهمیت قفقاز و موضوع قفقازی در آثار لرمانتوف بشكل زیبایی قلمفرسایی می كند. « شاعر جوان به خوبی این كشور جادویی را مورد مدح و ستایش قرار می دهد كه روح شاعرانه او را سخت تحت تأثیر قرارداده بود. قفقاز مهد اشعار او بود. هیچ كس مانند لرمانتوف به چنان شكل شاعرانه و تغزلی از قفقاز، از طبیعت بكر زیبایش تعریف نكرده است.»

شاعر در دوران كودكی ونوجوانی به جمع آوری اطلاعاتی در باره قفقاز و اقوام آزادیخواه ساكن آن پرداخت. دائی اش تأثیر زیادی بر این پسربچه گذاشت . اونویسنده اولین اثر ادبی روسی در باره قفقاز بود. یكی دیگر از منابع زنده توجه لرمانتوف به قفقاز و بطور وسیع تر به شرق مسلمان، با خویشاوندان مادری او از خانواده شان گرییف در ارتباط بود. آنها از خاندان خان های كریمه بودند كه آیین و رسوم جالب زیادی را حفظ كرده بودند.

لرمانتوف دوبار در دوران كودكی به قفقاز سفر كرد.

در آن زمان او اولین بار ترانه های مردمی كاباردینو را شنید و با كمك ترجمه شعر ترانه ها با مضمون آنها آشنا شد. شاه اسماعیل – بای آتاژوكین قهرمان محبوب ترانه های مردمی كاباردینو است كه در ارتش روسیه خدمت می كرد و در تصرف دژ تركی «اسماعیل» شركت داشت و در ازای این كار جایزه تزار به او اعطا شد. دیرتر او قهرمان حماسه لرمانتوف به نام « اسماعیل - بای» می شود. این حماسه توسط شاعر به عنوان یك داستان شرقی معرفی شد. این اثر تا حد زیادی بر رویدادهای واقعی استوار است كه اوایل قرن نوزدهم در قفقاز بوقوع پیوستند. در آن زمان، ارتش روس دست به عملیات نظامی برای پیوند دادن قفقاز به روسیه زد. همزمان نوعی نظریه روابط متقابل بین قفقاز و روسیه در لرمانتوف شكل گرفته بود.: از یكسو او پیوستن ملت های قفقاز به امپراطوری روسیه را ناچار و ضروری می دانست و از سوی دیگر روش های بیرحمانه و اقدامات خشنی كه برای این اتحاد بكار گرفته می شد برایش قابل قبول نبود.

داستان شرقی « اسماعیل – بای» در سال 1832 میلادی به پایان رسید. لرمانتوف فقط 18 سال داشت، اما بمراتب زودتر سرودن شعر را آغاز كرد. والنتین لنتسوف مدیر موزه لرمانتوف مسكو در اینباره گفت: او در یكی از دفترچه های خود نوشته بود: « من در سال 1828 میلادی نوشتن شعر را شروع كردم. پیداست از روی غریزه آنها را قایم كردم. هنوز هم این دفترچه ها را دارم». اولین اشعار او را می توان اشعار دوران مدرسه دانست. او اشعار الكساندر پوشكین را آنطور كه خود می خواست تغیر می داد. پرتره شاعر كبیر، نویسنده « تقلیدی از قرآن» در اتاقش آویزان بود. لرمانتوف پوشكین را ستایش می كرد و بر اساس اشعار او شعر سرایی را می آموخت. او كتاب های پوشكین را كه در آن زمان به چاپ می رسیدند، خریداری می كرد.

اولین حماسه های لرمانتوف « چركس ها» و « اسیر قفقازی» به سال 18128 میلادی تعلق دارند. دوباره قفقاز و دوباره سرنوشت اقوام مسلمان آن.

سال 1837 میلادی سال سرنوشت ساز در زندگی شاعر فرا رسید. لرمانتوف به علت شعر « مرگ شاعر» به قفقاز تبعید می شود كه به مرگ پوشكین اختصاص داشت. در آنجا شاعر آثار زیادی نوشت.به عنوان مثال « قطعات» نا تمام سال 1837 میلادی. در این اثر ، شاعر نه تنها با شوق و ذوق زیاد به ستایش « تاج و تخت خدای ابدی» می پردازد و احترام خود به اسلام را نشان می دهد ، بلكه مانند یك مسافر واقعی از پروردگار می خواهد كه « روزی خنك» به « راه پر گرد و غبار» او ارزانی دارد و كاری كند تا طوفان، او و « اسب خسته اش» را عذاب ندهد...

لرمانتوف به عنوان یك نظامی سفرهای زیادی به مناطق كوهستانی داشت. آنچه اهمیت زیادی برای او داشت، سفر به سرزمینی بود كه در حال حاضر جمهوری آذربایجان در آنجا واقع است و آشنایی اش با هنر و فرهنگ اقوام قفقاز. اسكادرانی كه لرمانتوف در آن خدمت می كرد به آنجا اعزام شده بود.

دمیتری میكولسكی در اینباره گفت: شخصیت های بزرگ محلی به افتخار افسران جشنی برپا كردند و شكار با باز و شاهین را برای آنها ترتیب داده بودند. لرمانتوف كه یك سواركار و تیرانداز ماهر بود شركت فعالی در آنها داشت. در آن موقع بود كه او نسبت به زبان آذربایجانی ابراز توجه كرد و معتقد بود كه آن را مثل زبان فرانسه در اروپا باید دانست. یادگیری این زبان را تحت رهبری میرزا فتعلی آخوندوف، شاعر معروف آذربایجانی آغاز كرد كه در ارتش روس به عنوان مترجم خدمت می كرد. در آذربایجان او از خواننده دوره گردی حكایت شوهر زنی را شنید كه گویا كشته شده بود كه پس از گذشت سالها در عروسی زن خود ظاهر می شود. لرمانتوف ترجمه ادبی این حكایت را به انجام رساند و آن را قصه تركی نامید.

بطور دقیق معلوم نشده است كه قصه « عاشق غریب» به چه زبانی بوده است و در باره چه كسی تعریف شده است و ترجمه آن توسط چه كسی انجام شده است كه لرمانتوف آن را بشكل ادبی نوشته است. فقط مشخص است كه داستان عاشق غریب در بین اقوام ترك خیلی محبوب بوده است. به عنوان مثال، كتاب چاپ شده در استامبل در سال 1881 میلادی تحت عنوان « داستان عاشق غریب» وجود دارد. اما یادداشت ادبی لرمانتوف از نظر سوژه و اسامی پرسوناژ ها با آن مطابقت ندارد. قهرمان اثر لرمانتوف – عاشق غریب فقیری است كه « پیغمبر به غیر از قلبی بزرگ و استعداد ترانه خوانی» هیچ چیز دیگری به او نبخشیده بود. او برای هفت سال به سفر می رود تا ثروتی جمع كند و بتواند ماگول – مگری دختر یك ترك ثروتمند را به زنی بگیرد كه او را دوست داشت. پروردگار طلای زیادی به پدر او داده بود. او در زمان مقرر برمی گردد، اما عشق خود را از دست می دهد. دختر زن مرد دیگری می شود. پایان داستان لرمانتوف خوش است: با كمك پیغمبر «خضرالیاس» كه (تركیبی از اسامی پیامبران خضر و الیاس است) عاشق غریب همانا در آستانه عروسی او به نزد محبوب خود برمی گردد. چنین است سوژه داستان لرمانتوف كه در كشورهای شرق به شكل سوژه « شوهر در عروسی زنش» رواج یافت كه تركیبی از عناصر عربی، فارسی و آذربایجانی است.

یكی از قهرمانان می گوید: « ...آگاه باش از آنچه هنگام تولد بر پیشانی هر انسانی نوشته شده است. این همان سرنوشت اوست». سرنوشت لرمانتوف اینطور رقم خورده بود كه در قفقاز كشته شود. او فقط 27 سال داشت.

در این زندگی او مانند یك شهاب درخشید و نواری نورانی و معطر از خود برجای گذاشت كه در تمام زیبایی و درخشش خود ناپدید شد...»


منبع : صدای روسیه (فارسی)





یازی بؤلومو : داغدان باغدان، 
:
ایلگیلی باغلانتی‌لار :


باشقا یارپاق‌لار
سایغاج
  • بوتون گؤروش‌لر :
  • بو گونون گؤروشو :
  • دونه‌نین گؤروشو :
  • بو آیین گؤروشو :
  • کئچن آیین گؤروشو:
  • باخیش‌لار :
  • یازی‌لارین سایی :
  • سون گؤروش :
  • یئنی‌له‌مه چاغی :